هييي خدااااااااااااا
سال نو تون هم مبارك
سال قبلي رو به سختي گذروندم اصلا واسم سال خوبي نبو حالا حتما ميپرسين چرا؟
به اين دليل كه مشكلات زيادي داشتم .مشكلاتي كه شايد براي شما هيچي نباشه يا زياد مهم نباشه
اما منو همينا دارن پير ميكنن
مگه من چند سالمه سني ندارم كه بايد انقد از زندگيم نا اميد باشم و از موقعيكه كامل متوجه شدم دورو برم چه خبره بايد ارزوي مرگ رو داشته باشم.
وقتي كه سال تحويل شد گفتم من امسالمو ميسازم من نميخوام امسلم مثل سال قبل بد باشه و شايدم بدتر ديروز خوب بود همه چيز درست ومن تنها از خدا ميخواستم كه هميجور باقي بمونه
اما...
وقتي صبح از خواب بيدار شدمو كمي گذشت دوباره مشكلات شروع شد
تمام بدنم لرزيد .بغض گلومو گرفت . ديگه حرف برام نيومد جز اينكه بيام و خودمو اينجا خالي كنم.اين اولين باره كه داخل وبلاگم دارم حرفاي دلمو مينويسم.
ميدونيد من زندگي كردن رو براي همه ميپسندم اما براي خودم اصلا شايد باورتون نشه ولي من هر ثانيه كه ميگذره از خدا ميخوام كه منو ببره يا وقتي كه ميخوام برم مدرسه رومو ميكنم به اسمون ميگم يعني خدا ميشه من الان از خيابون رد شم تو يكاري كني من ديگه اينجا نباشم من اي حرفا كار هر روزمه
خيليا خواستن ونشستن باهاهم حرف زدن اما من ديگه نميتونم اصلا اگه منم بخوام دنيا نميخواد
نه زندگي با من ميسازه نه من بازندگي...
اين يه مقدمه بود داخل دفعه هاي بدي بيشتر راجع به خودم تو ضيح ميدم
منتظر اپ هاي بعديم باشيد.